جامعه مجازی FARSIS

جامعه ای برای همه

جامعه مجازی FARSIS

جامعه ای برای همه

دیگر تنها نیستم

بر شانه ی ِ من کبوتری ست که از دهان ِ تو آب میخورد
بر شانه ی ِ من کبوتری ست که گلوی ِ مرا تازه میکند.
بر شانه ی ِ من کبوتری ست باوقار و خوب
که با من از روشنی سخن میگوید
و از انسان ــ که رب النوع ِ همه ی ِ خداهاست.



من با انسان در ابدیتی پُرستاره گام میزنم.


در ظلمت حقیقتی جنبشی کرد
در کوچه مردی بر خاک افتاد
در خانه زنی گریست
در گاهواره کودکی لبخندی زد.


آدم ها هم تلاش ِ حقیقت اند
آدم ها همزاد ِ ابدیت اند
من با ابدیت بیگانه نیستم.


زندگی از زیر ِ سنگچین ِ دیوارهای ِ زندان ِ بدی سرود میخواند
در چشم ِ عروسکهای ِ مسخ، شبچراغ ِ گرایشی تابنده است
شهر ِ من رقص ِ کوچه های اش را بازمی یابد.


هیچ کجا هیچ زمان فریاد ِ زندگی بی جواب نمانده است.
به صداهای ِ دور گوش میدهم از دور به صدای ِ من گوش می دهند
من زنده ام
فریاد ِ من بی جواب نیست، قلب ِ خوب ِ تو جواب ِ فریاد ِ من است.


مرغ ِ صداطلائی ی ِ من در شاخ و برگ ِ خانه ی ِ توست
نازنین! جامه ی ِ خوب ات را بپوش
عشق، ما را دوست می دارد
من با تو رویای ام را در بیداری دنبال می گیرم
من شعر را از حقیقت ِ پیشانی ی ِ تو در می یابم

با من از روشنی حرف میزنی و از انسان که خویشاوند ِ همه ی ِ
خداهاست

با تو من دیگر در سحر ِ رویاهای ام تنها نیستم.



شاملـــــو....

نظرات 1 + ارسال نظر

سلام نیما. این پستتو خیلی دوس دارم چون من عــــــــــــــــاشق شعرم

تشکر ازت ولی این کاره بهار خانومه
آخه من اصلا استداد شعر و اینجور حارف ها رو اصلا ندارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد