جامعه مجازی FARSIS

جامعه ای برای همه

جامعه مجازی FARSIS

جامعه ای برای همه

رنجش

روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود .
علت ناراحتی اش را پرسید . شخص پاسخ داد :

ادامه مطلب ...

ماجرای واقعی یک تصمیم

آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهی وفاتش را بخواند!



ادامه مطلب ...

ماجرای علی کریمی و دخترک گل فروش

رفتارهای متمایز کریمی نسبت به سایر فوتبالیست ها نتنها در زمین فوتبال بلکه در خارج از مستطیل سبز هم او را علاوه بر مشهور بودن به یک چهره محبوب تبدیل کرده است. 

ادامه مطلب ...

داستانی طنز از جلال آل احمد!

لبته سال و ماهی یک بار اگر گذارش به رودخانه باریکه‌ای می‌افتاد تنی به آب می‌زد؛ اما غیر از شب عروسیش یادش نبود حمام رفته باشد و کیسه کشیده باشد. این بود که تن به قضا داد و..... 

ادامه مطلب ...

داستان کوتاه: دستم را بگیر کوچولو!‌

مادر بزرگها و پدر بزرگها و خاله و عمه و عمو و دائی که برای زایمان زنش؛‌ همه تو بیمارستان جمع شده بودند ذوق زده بودند و شاد نگاهش می‌کردند.‌ بچه در آغوش زنش بود؛‌ به هم عمیق نگاه کردند و.... 

ادامه مطلب ...

تلفن های من به ماری!

قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمیرسید ولی هر وقت که مادرم با تلفن حرف میزد می‌ایستادم و گوش میکردم و لذت میبردم ... 

تلفن های من به ماری!

ادامه مطلب ...

دسته گلی برای مادر!

 دختر گفت: می‌خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لبخندی زد و گفت: با من بیا٬ من برای تو یک...

دسته گلی برای مادر!

ادامه مطلب ...

داستان خوشبخت ترین آدم!

پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که... 

ادامه مطلب ...

اجازه!

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت :

ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

ادامه مطلب ...

یک داستان عشقی شگفتی آور

هشت سال است که “رودان”، لک لک نر، هر سال برای دیدار و بودن با همسر بیمار و معلول خود، “مالنا”، 13 هزار کیلومتر پرواز می کند و به آشیانه ی تابستانی عشق خود باز می گردد

ادامه مطلب ...